زندگینامه ی امام هادی (ع)
زندگینامه ی امام هادی (ع)
علی بن محمد بن علی معروف به علیّ النقی و هادی دهمین امام شیعیان بعد از پدرش محمد تقی و قبل از حسن عسکری می باشد.تا سن سی سالگی، هادی در مدینه مشغول تدریس بود تا اینکه خلیفه عباسی متوکل او را به بغداد فراخواند. در بغداد بوسیله خلیفه و جانشینانش مدام تحت فشار بود تا اینکه عاقبت، به نوشته منابع شیعی، به تحریک معتز عباسی در سال 254/868 مسموم شده و در سامرا، جایی که بعدا فرزندش حس عسکری هم دفن شد، به خاک سپرده شد. زندگی او مصادف با ضعف عباسیانبود. از او رسالهای در جبر و اختیار و چند زیارت نقل شدهاست. منابع شیعیان کرامات بسیاری را به او نسبت میدهند.
تولد و القاب
علیالنقی بر اساس معتبرترین گزارشها در سال 828 در روستایی به نام صریا در نزدیکی مدینه به دنیا آمد.پدرش امام نهم شیعیان، محمد تقی بود. مادرش بنا به برخی منابع امالفضل دختر المامون و بنا به برخی دیگر امالولد بود که سمانه یا سوسن خوانده میشد که اصالت مغربی داشت، البته نام مادرش مدنب، حدیث و غزال هم ذکر شدهاست. روایت اخیر محتملتر است چون بنا به برخی تواریخ ازدواج محمد بن علی و امالفضل در ۲۱۵ هجری رخ داد.
نقی و هادی مهمترین القاب امام دهم می باشد. در لغت نامه دهخدا و فرهنگ معین برای نقی نظیف و پاکیزه، برگزیده و خالص و برای هادی راهنما، راهنماینده، مرشد و هدایت کننده آمده است.[نیازمند منبع] پدرش کنیه ی ابوالحسن را به احترام کنیه ی پدربزرگ (علی بن موسی الرضا)و پدرِ پدربزرگش (موسی کاظم) به او اعظا کرد. و برای اینکه این سه ابوالحسن با هم اشتباه نشوند مورخان معمولا موسی کاظم را ابوالحسن اول، رضا را ابوالحسن ثانی و هادی را ابوالحسن ثالث می نامند.همچنین شیعیان هادی را با فرزندش حسن عسکری، «امامین عسکریین» میخوانند، زیرا در شهر نظامی سامراء (عسکر)، زیر نظر خلفای عباسی بودند.
امامت
در مدینه
بر مبنای اعبقاد شیعه، هادی بعد از مرگ پدرش در سال 835 همچون او در سن هفت یا هشت سالگی عهده دار امامت شیعیان شد. گروه اندکی از شیعیان اما ابتدا به امامت برادر بزرگترش، موسی، معتقد شدند اما وقتی موسی خود را از آنها جدا کرد، به سمت هادی تغییر جهت دادند.به نوشته ی مورخان، بعد از مسمومیت پدر هادی به تحریک معتصم، معتصم به عمر بن فرج، حاکم مدینه، دستور داد تا برای هادی معلمی از میان علمای مخالف اهل بیت انتخاب کند تا او را از اعتقادات شیعی بازداشته، و مانع از ملاقات شیعیان با او شود. الجنیدی که برای این ماموریت انتخاب شده بود، اما اغلب روایت می کرد که هادی چنان هوشی و ذکاوتی از خود نشان می داد و چنان دید عمیقی از ادبیات عرب و ظاهر و باطن قرآن از خود نشان می داد که از یک پسر بچه بعید به نظر می رسید، مگر اینکه ارتباطی با سرچشمه علم ماورایی داشته باشد. گفته می شود که الجنیدی در نتیجه دشمنی اش را با اهل بیت کنار گذاشته است.
در دوران باقیمانده امامت هادی که مصادف با هشت سال باقیمانده از حکومت منصور عباسی و پنج سال خلافت واثق بود، هادی در مدینه زندگی آرامی داشت و خود را با آموزش عده ی کثیری از شاگردانی که اغلب از عراق، ایران و مصر به حضورش می آمدند مشغول می کرد. بعدها اما متوکل عباسی به هادیِ جوان مشکوک شد و تصمیم گرفت او را از نزدیک تحت نظر بگیرد.
در سامرا
پس از اینکه متوکل عباسی به خلافت رسید، حاکم مدینه، عبدالله بن محمد بن داود هاشمی، نامهای به او نوشته هشدار داد که هادی پولهایی از شیعیان دریافت کرده که بوسیله آنها می تواند اسلحه بخرد و در شورش علیه خلیفه استفاده کند. هادی وقتی از این نامه مطلع شد، در دفاع از خودش نامهای برای متوکل فرستاد و ضمن رد اتهامات، متقابلا از حاکم مدینه شکایت کرد. متوکل در پاسخ حاکم مدینه را از مقامش عزل کرده، هادی را از بالاترین احترام و اعتماد خود مطمئن کرد؛ با این حال از او خواست با خانواده و خدمه به سامرا نقل مکان کند. متوکل یحیی بن هرثمه را به مدینه فرستاد تا هم درباره اتهامات وارده به هادی تحقیق کند و هم مأمور انتقال وی به سامرا شود. در مدینه، یحیی خانه امام را بازجویی کرد اما چیزی جز نسخه هایی از قرآن و کتب مذهبی دیگر کشف نکرد. گفته می شود که پس از نزدیک شدن هادی به بغداد، جمعیت زیادی به استقبالش آمدند. فرماندار شهر، اسحاق بن ابراهیم طاهری شخصا به ملاقات او آمده تا پاسی از شب نزدش ماند. در سامرا اما خلیفه فورا او را به حضور نپذیرفت ولی خانه ای برای اقامتش تعیین کرد.
علی بن محمد بقیه عمرش را در سامرا زیر نظر بود با این حال احترام خلیفه را جلب کرده بود و آزاری به او نرسید. از وی نقل شده که داوطلبانه به سامرا آورده نشده بود اما از آنجا که آب و هوای شهر را میپسندید، فقط به خلاف میل خود آنجا را ترک خواهد کرد. علی بن محمد به خاطر تقوا و فروتنی اش مورد احترام بسیاری بود. او در سامرا آزادانه به تعلیم شاگردانش می پرداخت یا از آنها خمس دریافت میداشت. نسب العسکری او به دلیل منطقه عسکر سامرا ست.
از برجستهترین اصحاب و شاگردان علی بن محمد میتوان موارد زیر را نام برد:
عبدالعظیم حسنی
حسن بن راشد
عثمان بن سعید عمری
مباحثات
به نوشته حامد الگار سختگیریهای متوکل عباسی باعث تقیه کامل و انزوای هادی شد، با این حال مباحثاتی در موضوعات مختلف از او باقی مانده است. همچنین رسالهای در موضوع اختیار و چند متن و اظهار کوتاه (حدیث) به او نسبت داده میشود که توسط ابن شعبه حرانی جمع آوری شدهاند. زیارات جامعه کبیره و غدیریه نیز منسوب به اوست. موارد زیر نمونه هایی از مباحثات علی بن محمد با افراد مختلف می باشد:
با هاشمیان
گفته می شود که هادی در جلسه ای با حضور بزرگان بنی هاشم نشسته بود که عالمی بر آنها وارد شد. هادی بلند شده عالم را در کنار خود نشانده احترام زیادی به او نشان داد. هاشمیان اعتراض کرده ایراد کردند چرا هادی آن مرد را به آنها، که بزرگان بنی هاشم می باشند، ترجیح داده است. هادی به آنها هشدار داد: به هوش باشید از آن دسته مردم نباشید که این آیه در حق آنها نازل شده است: آيا داستان كسانى را كه بهرهاى از كتاب [آسمانی] يافتهاند ندانستهاى كه چون به سوى كتاب خدا فرا خوانده مىشوند تا ميانشان حكم كند، آنگه گروهى از آنان به حال اعراض، روى برمىتابند؟.(قرآن 3:23) سپس از آنها پرسید آیا کتاب خدا را به عنوان داور قبول دارند. وقتی هاشمیان پاسخ مثبت دادند، هادی ادامه داد: “آیا خداوند نفرموده است: اى كسانى كه ايمان آوردهايد، چون به شما گفته شود: «در مجالس جاى باز كنيد»، پس جاى باز كنيد تا خدا براى شما گشايش حاصل كند، و چون گفته شود: «برخيزيد»، پس برخيزيد. خدا [رتبه] كسانى از شما را كه گرويده و كسانى را كه دانشمندند [بر حسب] درجات بلند گرداند، و خدا به آنچه مىكنيد آگاه است.؟"(قرآن 58:11)خداوند همانطور که یک مومن را به یک غیر مومن ترجیح داده است، مومن دانشمند را از مومن غیر دانشمند برتر دانسته است. خداوند فرموده است مومن و دانشمند به مراتب از غیر مومن و غیر دانشمند برترند ولی نفرموده است که کسانی که نسب خانوادگی برتری دارند از بقیه برترند. مگر خداوند نفرموده است آيا كسانى كه مىدانند و كسانى كه نمىدانند يكسانند؟” (قرآن 39:9) پس چگونه با وجودیکه خداوند او (عالم) را احترام کرده احترام مرا به او نمی پسندید؟
با ابن سکیت
گفته می شود روزی متوکل جلسه ای با حضور علمای دین و فقها در قصرش ترتیب داده بود که در آن از ابن سکیت خواست هادی را با سوالاتش به چالش بکشد. یکی از سوالاتی که فکر نمی شد امام پاسخی برایش پیدا کند، مورد زیر است: ابن سکیت پرسید چرا خداوند موسی را با عصا و ید بیضا نزد مردم فرستاد، عیسی را با شفای نابینا و جذامی و زنده کردن مرده به سوی مردم راهی کرد، اما محمد را با قرآن و شمشیر به رسالت فرستاد؟ هادی پاسخ داد: خداوند موسی را زمانی با عصا و ید بیضا به سوی مردم فرستاد که سحر و جادو در میان مردم رواج داشت. پس موسی با معجزاتش چشمانشان را خیره کرده و سحر آنها را به مقابله طلبیده، شکست داد. خداوند عیسی را با شفای نابینا و جذامی و زنده کردن مرده در زمانه ای به سوی مردم فرستاد که علم طب غلبه داشت، تا عیسی بتواند با معجزاتش طب آنها را به مقابله طلبیده به شکست بکشاند. و محمد در زمانه ای با قرآن و شمشیر به سوی مردم فرستاده شد که شعر و شمشیر در میان مردم رواج داشت تا محمد با قرآن، شعرشان و با شمشیرش، شمشیرشان را به شکست و تسلیم وادارد.
با یحیی بن اکثم
یحیی بن اکثم عالم دیگری بود که بوسیله متوکل دعوت شده بود تا هادی را امتحان کند. گفته می شود که وقتی هادی به همه سوالات یحیی پاسخ داد، یحیی به متوکل رو کرده اظهار داشت که بعد از سوالهای من دیگر هیچ سوالی از این مرد نپرس که آشکار شدن دانش او باعث تقویت هر چه بیشتر رافضی ها (شیعیان) در بین مردم خواهد شد. یکی از سوالات یحیی و پاسخ هادی به شرح زیر می باشد. یحیی پرسید “چرا علی (امام اول شیعیان) در جنگ صفین همه افراد دشمن را، چه آنها که فرار می کردند و چه کسانی که حمله می کردند، می کشت اما در جنگ جمل دستور داد هر که در خانه اش پناه بگیرد در امان خواهد بود. اگر تصمیم اول درست بود پس تصمیم دوم غلط خواهد بود…” هادی پاسخ داد در جنگ جمل سران لشکر مقابل کشته شده بودند و افراد لشکرِ مقابل رهبری نداشتند تا به او مراجعه کنند، اما در جنگ صفین افراد مقابلِ علی به لشکر مجهزی تعلق داشتند با رهبری که آنها را به انواع تجهیزات مجهز کرده، زخمهایشان را مداوا کرده با هدایا و دستمزد فراوان دوباره آنها را به میدان جنگ می فرستاد…
خداشناسی
ممکن یا غیرممکن بودن مشاهده خداوند از مباحثات رایج دوران امام هادی بود که امام رای به عدم امکان مشاهده خداوند می داد. به عقیده ی او مشاهده اتفاق نمی افتد مگر اینکه هوایی(فضایی) بین مشاهده گر و مشاهده شونده وجود داشته باشد تا بینش از طریق آن سیر کند. به عبارتی اگر هوا یا نوری بین مشاهده گر و مشاهده شونده موجود نباشد، بینشی در کار نخواهد بود. وقتی مشاهده گر و مشاهده شونده در موقعیت برابری از لحاظ علت بینش قرار داشته باشند، بینش اتفاق می افتد. و اما مقایسه خداوند با بشر، نوعی تشبیهِ خداوند به بشر است.
هادی همچنین با کسانی که برای خداوند بدن مادی تصور می کنند مخالفت کرده اظهار می دارد؛ کسی که چنین اعتقادی داشته باشد از ما نیست. هادی استدلال میکند که ماده یا بدن، مخلوق خداوند است، و خداوند به آن سر و شکل داده است. تصور و تجسم خداوند در یک بدن مادی به معنی نیازمندی خداوند و محدود کردن او در بدن و شکل است، که یک نوع مساوی دانستن خدواند از لحاظ نیاز به بدن، با بشر است. هادی همچنین توصیف وجود خداوند را غیر ممکن دانسته ایراد می دارد که خداوند آنقدر بزرگ است که در مخیله بشر نمی گنجد؛ و اینکه خداوند، خودش فقط می تواند خود را توصیف کند. هادی همچنین از این بحث استفاده کرده تا نتیجه بگیرد که پیامبران و ائمه معصوم هم قابل وصف نیستند به این دلیل که در نتیجه اطاعت و بندگی خداوند به اندازه ای به خداوند نزدیک شده اند که از دایره تصور انسان خارج شده اند.
تحقیر امام و مرگ متوکل
گفته می شود متوکل در مواجهه با هادی مبادی آداب بود و گاهی قضاوتش را به قضاوت فقهای دیگر ترجیح می داد با این حال نمی توانست دست از آزار او بردارد، و حتی سعی کرد او را از بین ببرد.متوکل بر موقعیت و احترام هادی در بین مردم رشک می ورزید و سعی داشت او را در نظر مردم پایین بیاورد. وزیر متوکل نصیحتش کرد تا از اینکار صرف نظر کند، چون مردم او را به برای اینکار سرزنش خواهند کرد. متوکل، اما، توجهی به نظر وزیر نکرد. برای تحقیر امام، دستور داد هادی به همرا دیگر هاشمیان و متنفذان حکومتی(به این دلیل که مشخص نشود مقصود متوکل شخص امام بوده است) از اسب پیاده شده در رکاب خلیفه و فتح بن خاقان، که سوار بر اسب بودند، حرکت کنند. زورق، پرده دار متوکل، نقل می کند که وقتی چشمش به هادی افتاد که زیر آفتاب سوزان تابستان از خستگی راه نفس می زد و عرق می ریخت، به او نزدیک شده تا به او دلداری دهد. زورق گفت: “منظور پسر عمویتان (متوکل) شخص شما نبوده و ایشان قصد ندارد به شما آزار برساند…” هادی نگاهی به زورق انداخته، از او خواست ادامه ندهد. بعد این آیه قرآن را قرائت کرد که: سه روز در خانههايتان بهره بريد [تا عذاب فرا رسد]. اين وعدهاى بىدروغ است(قرآن 11:65) وعده ی عذاب در این آیه به آیه قبل ( 11:64) بر می گردد که خطاب به مردم ستم پیشه نازل شده است. زورق اینطور ادامه می دهد که او معلم شیعه ای داشت که از دوستان نزدیکش بود. به محض رسیدن به خانه به دنبالش فرستاد. وقتی معلم آمد، زورق آنچه از امام شنیده بود با او در میان گذاشت. معلم رنگ باخته از زورق خواست تا هر آنچه نزد خلیفه دارد از او طلب کرده جایی پس انداز کند، چون متوکل در عرض سه روز از دنیا خواهد رفت یا کشته خواهد شد. زورق نقل می کند که “پس از رفتن معلم مردد بودم به توصیه اش عمل کنم یا خیر؛ که فکر کردم چیزی از دست نخواهم داد اگر جانب احتیاط را رعایت کنم. اگر حرفش درست از آب دربیاید پیش بینی های لازم را کرده ام اما اگر نادرست باشد، چیزی از دست نداده ام. به خانه ی خلیفه رفتم و تمام پس اندازم را گرفتم و آنها را نزد یکی از آشناهایم به امانت گذاشتم. سه روز بعد متوکل طی توطئه ای ترور شد. پسرش منتصر از جمله ی توطئه گران بود.”
روایت مشابهی می گوید که امام در زندان متوکل مرگ خلیفه را پیش بینی کرده است.
شخصیت و کرامات
علی بن محمد، موصوف به القاب زیادی بود که نقی (پاک) و هادی (هدایت کننده) از جمله مهمترین آنها می باشند. با این حال عسکری (نظامی؛ به این دلیل که در سامرا که یک کمپ نظامی بود زندگی می کرد)، فقیه (حقوقدان)، علیم (دانا) و طیب (خوش خو و باسخاوت) از نامهای دیگر او به شمار می روند.گفته می شود هادی در همه حال، حتی وقتی خود پولی در بساط نداشت، از بخشش به محتاجان دریغ نمی کرد. نقل شده است وقتی یک چادرنشین مقروض برای درخواست کمک برای ادای قرضش به او مراجعه کرده بود، هادی هیچ سرمایه ای در خانه نداشت، اما مرد را رد نکرد. هادی به مرد یادداشتی داد مبنی بر اینکه از هادی مبلغی طلب دارد، و به مرد توصیه کرد وقتی در جایی با عده ای جلسه دارد، بر آنها وارد شده و به اصرار از امام بخواهد تا طلبش (که سندش را در دست دارد) را پس دهد. مرد مقروض به توصیه امام عمل کرده، بر آنها وارد شد و خواهان بازپرداخت طلبش شد. امام در حضور جمع از او معذرت خواسته، عرض کرد قادر به بازپرداخت قرضش نمی باشد. چند نفر از افراد حکومتی که در جلسه حاضر بودند، این خبر را به گوش خلیفه رساندند. متوکل سی هزار درهم برای هادی فرستاد و هادی پول را مرد مقروض تحویل داد.
بنا به روایات شیعیان دوازده امامی، کرامات زیادی به امام دهم نسبت داده شده؛ که به نسبت از کرامات سایر ائمه بیشتر می باشد. از جمله ی این کرامات می توان به موارد زیر اشاره کرد:
به زبان ایرانیان، اسلاوها، هندیان و نبطیان مسلط بود.
طوفانها، مرگ و میرها و دیگر رخدادها را به درستی پیش گویی می کرد. پیش گویی مرگ متوکل، که در بالا آمد، از جمله این پیش گویی ها بود.
در حضور متوکل، و برای اثبات این امر که شیرها به اولاد واقعی علی آسیبی نمی رسانند، زنی را که ادعا می کرد زینب، دختر علی، است، رسوا کرد. معجره مشابهی به پدربزرگش، علی بن موسی الرضا نسبت داده شده است.
شیری را که بر یک فرش نقش بسته بود، زنده کرد و آنرا واداشت تا یک شعبده باز هندی را که به دستور متوکل، سعی کرد با شعبده اش او را مسخره کند، ببلعد.
مشتی ماسه و سنگ را برای یکی از پیروان فقیرش به طلا مبدل کرد.
معجزات فراوان هادی عده ای از مردم را واداشت تا بدعتهای برخی رافضیان، از جمله ابن حصاکه، که ادعا می کردند هادی در واقع خداست، و آنها خودشان پیامبران مرسل او می باشند، را باور کنند. هادی این پیامبران خود خوانده را نفرین کرده، مردم را نصیحت می کرد تا افراطیون را طرد کرده یا حبس کرده، هر جا به آنها بر می خورند سرهایشان را با سنگ بکوبند.
سخنان برگزیده
ایمان چیزی است که قلب به آن گواهی می دهد و عمل آنرا ثابت می کند، اما اسلام چیزی است که زبان به آن گواهی می دهد و ازدواج با آن حلال می شود.
هادی از جدش پیامبر روایت می کند که خدا را به خاطر نعمتی که به شما عطا کرده دوست داشته باشید و من را به خاطر محبتی که به خداوند دارید، و اهل بیتم را به خاطر دوستی من دوست داشته باشید
برای خوش رفتاری شما این بس است که از آنچه در دیگران نفرت دارید، دوری کنید.
کسی که به بخشش خدا مطمئن است، به راحتی به دیگران خواهد بخشید.
اگر یکی از شما با دست راستش می بخشد، اجازه ندهد دست چپش از آن مطلع شود. و اگر دعا می کنید بگذارید دعای پنهانی باشد.
منبع:https://fa.wikipedia.org